که یهو یکی از وسط خیابون هلم داد تو پیاده رو! کیانا:هی این چه کاری بود کردی پسر:دیونه ای؟!می خوای خود کشی کنی؟ کیانا:اخه من نمی دونم تورو سنن؟بابامی مامانمی پسر: یه فرشتم از طرف خدا کیانا:عق!برادر من ولمون کن نصف شبی تو چی از تیمارستان فرار کردی؟بعدم پاشد که بره یکی دیگه از پسرا:جونگ مین چی شد؟هی تو دختر وایسا بینم تو چه قدر اشنایی برگرد! کیانا:بابا اینا کلا محیط دوستانه خل و جلن!هان چیه؟ همون پسره:اه کیانا تویی؟ کیانا:هیون تو؟اینجا؟دوست؟این یارو؟ جونگ مین:یارو کیلوچنده؟منظورت فرشته نجاته؟ کیانا:چی چی؟برو بینیم حوصله ندارم بعدا راشو کشید رفت جونگ مین:این چرا انطوریه؟ هیون:ولش کن کلا درگیره که یو کیانا شنید وبرگشت کیانا:هوی هیون حواست به حرف زدنت باشه!بعدشم اگه به کسی چیزی بگی........... تو فکر بودم که یهو دیدم مونا و اوا و سمیرا(خواهرام)اومدن تو اتاق مونا:هی چیه تو لاکی کیانا:ح.صله موصله ندارم درضمن خودت که دیدی برای چی می پرسی؟ مونا:خواستم جو عوض شه سمیرا:هی ببینم کیانا چی کار می خوای بکنی؟ کیانا:چیو چی کار می خوام بکنم؟ اوا:بابا تو هم گیجی یا قضیه جونگ مینو کیانا:همون کاری که میخواستم بکونم!من رو حرفم وامیسم کنارم نمیام اوا:اما...... کیانا:هی مثل اینکه شماها پاک یادتون رفته که انگیزه زندگی کردنو اون به من برگشتوند سمیرا:واقعا؟ کیانا:برو برو خر خودتی می خوای بگی شوهر گرام هیچی بهت نگفته؟ سمیرا:نه کیانا:نه؟! مونا:به اون گفته ولی به ما که نگفته اوا:درضمن اگر هم که گفته باشه تمام ماجرا رو نه پس بیا بشین اینجا تعریف کن! کیانا:برو بابا مگه من تلفن قصه گوئم؟حوصلت سر رفته برو چهارتا فیلم ببین کتابی بخون با همسران گرامی برید بیرون مزاحم منم نشید مونا:خره تو به این می گی مزاحمت؟ما می خوایم کمکت کنیم کیانا:خر خودتی من کمک نمی خوام اصلا لازم ندارم بعدم کیفشو ورداش درو باز کرد داشت می رفت بیرون که یهو جلودر کیو:راست می گن می خوایم بدونیم تعریف کن دیگه کیانا:الحق که خانوادگی فضولید! یونگ سنگ:اونوقت تو هم جزءخانواده ای کیانا:نه دیگه شما ها االان خانواده های جدایید! هیون:بحث عوض نکن برو بشین اونجا مثل دختر خوب تعریف کن سمیرا:خواهر کوچولو مطمئن باش ما می خوای کمکت کنیم کیانا که انگار خام شده بود:واقعا؟باشه وایسا یه لحظه اول شما پسرا برید نشینید اونجا تا من تعریف کنم بعد که نشستن ذل زد تو چشم همشون و گفت:نمییییییییییییییییییییی خوام!فوضولا بعدا در رفت مادر:هی دخترم کجا می ری؟ کیانا:هرجا غیر از اینجا پدر:یعنی چی؟ کیو از بالا داد زد:هی کیانا بری مردی وایسا تا بیام کیانا:نمی خوان یه زبون درازی کرد و از خونه بیرون اومد حواسش نبود داشت همین طوری از در می یومد بیرون که یهو خرد به یکی.............................
نظرات شما عزیزان:
www.qarajan.LXB.ir
پاسخ:کردم!!
پاسخ:ممنون چشمات زیبا می بینه!!چشم!
Power By:
LoxBlog.Com |